بی همتا

بی همتا

 

***** بی همتا *****

 

اگه از پرنده پروازو بگیرن چی میمونه ؟؟؟؟

اگه از مستای شب خوندن آواز رو بگیرن چی میمونه  ؟؟؟؟؟

اگه از هرچی صداست زمزمه ای ساز , و بگیرن چی میمونه ؟؟؟؟؟

کی میدونه ؟؟  چی میمونه ؟؟  کی میتونه که ندونه ؟؟   من میدونم  من میتونم   واسه این که میخونم

پای پروانه پر از بوی گله    توی دست باد چه الاله پره  گلدون عتیقت اونجا کنج حیات    اما توش یه

عالمه نئش گل پره   فصل گل جشن پرنده   فصل عطرای نرمنده   نرگسی گل نه سر سبزه رو لبهاش حجله ی  غمه   رو لبهاش حجله ی خنده     واسه من شوق نموندن 

                                        اونقده ابرای بلنده  واسه ما به هم رسیدن مثل دیوار و  کمنده      

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:بی همتا,هایده,علی مرادی,علی بی همتا,تنهایی,شعرعاشقانه,جدید,عاشقونه,سالار,بی همتا,ساعت 10:24 توسط علی مرادی | |

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- عشق! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست …

نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:شعرعاشقانه,بی همتا,جدید,علی بی همتا,سالار,لوتی,عاشقانه,ساعت 13:50 توسط علی مرادی | |

مرغک پر شکسته ام ، قوت بال من تويي
شهر به شب نشسته ام ، ماه هلال من تويي
تشنه و بي ترانه ام تو هرم دلسپردگي
چشمه ي آب روشن پک و زلال من تويي
يه سال پير و کهنه ام با هفته هاي بي تپش
لحظه ي آسموني تحويل سال من تويي

مي دونم چشماي تو يه روز به دادم مي رسه
کوه به کوه نمي رسه ،آدم به آدم مي رسه

قصه ي سرنوشت من زانوهام رو خم مي کنه
نقطه ي پک روشن فنجون فال من تويي
يه آدم برفي مغروور به يخ نشسته ام
ذغال چشم ،سطل کلاه ، دسکش و شال من تويي
ترانه هاي تازه م رو براي تو زوج مي زنم
اما به تو نمي رسن ،شعر محال من تويي


نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:بی همتا,شعرعاشقانه,تنها بی همتا,ساعت 10:28 توسط علی مرادی | |

Design By : Mihantheme